حَضرَتِ آب



یا راحم من لا راحم له

 

هر کسی این انقلاب را، خودش را و راه ش را به چیزی می فروشد. یکی به پول، یکی به قدرت، یکی به مقام، یکی به زن، یکی به آبرو، یکی به عشق، یکی به رفیق، به شوهر، یکی به همسر، یکی به فرزند، یکی . دام ها زیادند. انقلاب را و راه را هر کسی به بهانه ای تنها می گذارد و می رود به راه خودش. این حسی بود که آخر فیلم ماجرای نیمروز: رد خون با آن بغض کردم و گریستم. برای تنهایی های مان. برای تنهایی انقلاب مان. (آیا ما تا آخر هستیم؟ یا رفته ایم و خودمان گمان می کنیم که هنوز هستیم؟ مانند آنان که خدا با الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً وصفشان می کند.) امروز هم مانند هفت هشت ماه پیش که فیلم را دیدم همان حس زنده شده بود. نمی دانم چرا. رفقا چند باری پرسیدند : "چیزی شده؟" گفتم نه. اما عمیقاً غمگین بودم و دلتنگ. فیلم خوبی نبود "رد خون". به مراتب ضعیف تر از ماجرای نیمروز 1. اما حسی که به من منتقل کرد خیلی زیاد و موثر بود. سکانس آخرش بسیار متاثرم کرد.

 

+ یاد آن آیه افتادم که بنی اسرائیل بعد از دیدن معجزه عبور از نیل به موسی (ع) گفتند: فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ. خودت و خدایت دوتایی. می دانی؟

 

+ وَ لَا یَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْمِ بِمَوَاضِعِ الْحَقِّ، (فرازی از خطبه 173 نهج البلاغه است به نسخه صبحی صالح)

 

+ خدا رحمت کند مرحوم علی صفائی را. این عبارت از اوست که: "زمانه ای است که از دریاها عبور کرده ها در استکانی غرق می شوند."

 

+ توی این مدت فیلم هایی دیدم که خیلی دوست داشتم درباره شان بنویسم. شبی که ماه کامل شد، عرق سرد، سرخ پوست، مغزهای کوچک زنگ زده، همین رد خون و چند تا دیگر از ایرانی ها یا خارجی ها. اما حس نبود. وقتش نبود. اراده اش نبود. مخصوصا درباره سرخ پوست. فیلم را اگر هنوز روی پرده است توی سینما ببینید. اما اگر نه سی دی اش را بخرید. به یکبار دیدنش که حتما می ارزد. حس عمیق جاری در اغلب سکانس ها، فیلم را بسیار دیدنی کرده است.


یا حـ سـ یـ ـن

 

امروز قبله دل های عاشق و کانون میدان مغاطیسی عالم بالا، حرم سیدالشهدا ست. نه اینکه اهل ایمان نمازشون رو به سوی کربلا بخونند! نه. بلکه جهتگیری قلبشون هم جهت ه با کربلا. چرا که قبله، قبل از اینکه یک جهت باشه، یک جهتگیری ه و الا خداوند متعال در همان ابتدای آیات تغییر قبله در قرآن کریم، خودش فرموده: فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَ‌ وَجْهُ‌ اللَّهِ**. حقیقت قبله یک "هم جهتی" نیست بلکه "جهتگیری مشترک"ه. و تا جهتگیری انسان درست نباشه، رو به هر جهتی که نماز بخونه و دور هر سنگی که بچرخه، تفاوتی نداره. او مشرک ه. بت پرست ه. لذا خیلی از اونها که گمان می کنند مومنند در حقیقت امر مشرکند (به فرموده قرآن که فرمود وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ***). هم جهت نیستند با حقیقت عالم. حالا یکی 0.01 درجه انحراف داره و یکی 0 درجه.

این روزها روزهایی است که انسان (چه اون که قدم در مسیر گذاشته و چه اون کسی که پای رفتن نداره به هر دلیل) باید برای قلب خودش معاینه فنی بگیره. دلش رو کوک مجدد کنه یا به قول مهندس ها "کالیبره" کنه. دقیق بشه توی احوالات قلبش و ببینه آیا هم جهت این حرکت هست یا نه؟ جان خودش رو تنظیمی مجدد کند با قبله عاشقان. چه خوب گفته اند که "کربلا به رفتن نیست به شدن است" ****.  چه بسا آدمهایی که هر سال کلی هزینه می کنند و به زحمت می افتند اما فاصله زیادی با کربلایی شدن دارند (گرچه ان شا الله بی اجر و مزد نخواهند بود، چرا که این خانواده زیر بار منت کسی نمی مونه) و آدم هایی که تا به حال قدم در این مسیر نگذاشتند اما در محضر سیدالشهدا زندگی می کنند.

 

(البته در قدم نهادن در این راه برکت های فراوانی هست. منظورم این نیست که نباید رفت. باید با همه وجود به این دریا پیوست با جان و تن. که بودن در این راه انسان رو ان شا الله قدم به قدم در راه خواهد آورد به فضل و عنایت دوست.)

 

 

این هم زمزمه و توشه این روزها .:

 


دریافت

 

* جمله ای از شهید سید مرتضی آوینی

** سوره بقره آیه 115

***سوره یوسف ایه 106

**** منسوب است به سید مرتضی اوینی. اما من مطمئن نیستم.

 

 

پی نوشت:

اگر شراب خوری جرعه ای فشان بر خاک.


هو الباقی

 

یکی از همکارانم دیروز از دنیا رفت و به ماه مبارک نرسید. چهل و هفت هشت سال بیشتر نداشت.

 

 

ما پاییزیم و برگ برگیم .رفیق

چون قاصدکی زیر تگرگیم. رفیق

تنها تنها مسافریم از دنیا

یعنی همه در گروه مرگیم. رفیق

 

میلاد عرفان پور

 

 

+

داشتم مطالب منتشر نشده وبلاگم رو نگاه می کردم دیدم کامنتی که برای یک نفر گذاشتم رو ذخیره کردم (برای یکسال قبل بود تقریبا). خوندمش و دوباره پشیمون شدم از این که برای یک نفری که انقدر اصرااااار داره به یک حرف غلط وقت تلف کردم. چرا واقعا وقتم رو تلف اینجور آدم ها می کنم انقدر؟

 

 +

دیگه از سن ما گذشته که این حرفها رو بزنیم اما خیلی خیلی دلم گرفته این روزها.

 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

amozeshh صدای نسل سوم مرکز تجاری بین المللی پانوراما عقیله عشق حدیث ولایت تکنولوژی و رایانه زندگینامه شهدای شهرستان ماسال و شاندرمن pokaser دانلود آهنگ جدید فروشگاه لوازم جانبی کالانه